چو نام فقر ثبت شد بدست زر ، بدفترم
ببحر اشك رشكها سفينه گشت ،بسترم
چه بس شراب،چشمه شد ز آب ديده ي ترم
بزير پاي سفلگان له و لورده شد سرم
چو عقل ناقصي زسر زمن رميده، همسرم
كجاست اشك تا دهد به عشق ،خونبهاي من
سرشك عشق ،سنگ شد بديدهُ ، وفاي من
نه كس كه گريه سر دهد بجاي من، براي من
چه سرنوشت ظالمي ! خداي من !خداي من!
ح.م.آشنا
باتشكر ...لطفا آدرس وبلاگ جديدتان رابرايم بنويسيد ...
باز هم از حسن ظن شما متشكرم