با درود ممنون كه به وبلاك من سرزده وبا نظر گراميتان مرا مفتخر فرموديد.واقعا با اينهمه چراهاي بي پاسخ بايد بحال خودمان گريه كنيم.!!!
تقديم به شما دوست خوش ذوق:
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت،سرها در گريبان است.کسي سر برنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد، نتواند،که ره تاريک و لغزان است.وگر دست محبت سوي کس يازي،به اکراه آورد دست از بغل بيرون؛که سرما سخت سوزان است.
نفس، کز گرمگاه سينه مي آيد برون، ابري شود تاريک.چو ديواري ايستد در پيش چشمانت.نفس کاين است، پس ديگر چه داري چشمز چشم دوستان دور يا نزديک؟مسيحاي جوان مرد من! اي ترساي پير پيرهن چرکين!هوا بس ناجوان مردانه سرد است ... آي ...دمت گرم و سرد خوش باد!سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي!منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم.منم من، سنگ تيپا خورده اي رنجور.منم من، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور.
نه از رومم، نه از نگم، همان بي رنگ بيرنگم.بيا بگشاي در، بگشاي، دل تنگم.حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد.تگرگي نيست، مرگي نيست، صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است.من امشب آمدستم وام بگزارم.حسابت را کنار جام بگذارم.چه مي گويي که بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟فريبت مي دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست.حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است.و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده،به تابوت ستبر ظلمت نه(?) توي مرگ اندود، پنهان است.حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يکسان است.
سلامت را نميخواهند پاسخ گفت.هوا دل گير، درها بسته، سرها در گريبان، دست ها پنهان،نفس ها ابر، دل ها خسته، و غمگين،درختان اسکلت هاي بلورآجين،زمين دل مرده، سقف آسمان کوتاه،غبار آلود مهر و ماه،زمستان است.